+ تاريخ دو شنبه 10 / 1برچسب:,ساعت 15:8 نويسنده Sajja-D |

 

این آرامش ظاهرم گمراهت نکند …


در درون خانه بر دوشم ...

 

 

سالـهـاســت کــــه کـفـه تــرازویــــم تــعادل نــــدارد !!!


دســــت خـــالـی …!!               دل پــــــر ...!!

 

 

 

چقدر دلم میخواهد نامه بنویسم


تمبر و پاکت هم هست


و یک عالمه حرف


کاش کسی جایی منتطرم بود …

 

چقدر دلم می خواهد ...

 

 

 

 

چه رسم جالبیست محبتت را میگذارند پای احتیاجت 



سکوتت را میگذارند پای نفهمیت



نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت



و وفاداریت را پای بی کسیت...



و انقدر تکرار میکنند که خودت هم باورت می شود که تنهایی و بی کس و محتاج ...

 

 

 

 

آنقدر ...

 فریادم را سکوت کرده ام که اگر به چشمانم بنگری "کر" می شوی ...

 

 

 

دلگیر نشو از ادما ...

نیش زدن طبیعتشونه

سالهاست که به هوای بارونی میگن: خراب

 

 

 

 

درد دارد ...

وقتی چیزی را کسر میکنی

که با تمام وجودت جمع کرده ای ...  

 

 

 

بیداری ..؟

آری ... بی «دار» بی «دارم»

زیرا اگر داری داشتم، یا قالی زندگی را می بافتم یا زندگی را بر دار می کشیدم...

                           پس بدان بی دار بی دارم... 

 

             

 

 

این روزها ...

 شیرم میزاره با دمش بازی کنی ولی با دلش نه ...

 

 

 

نقاش نیستم!

اما تمام لحظه های بی تو بودن را درد می کشم ...

 

  

 

همه گفتند:

بخشش از بزرگان است من بخشیدم و هیچ کس نگفت چقدر بزرگ شدی

همه گفتند:

بلد نبودی حقت را بگیری . . .

 

 


رسم آدمهای دنیا شبیه رسم دریاست !..

وقتـی احساس کنند

غرقشون شدی پس میزننت ...

 

 

زندگی کن،

به ضرب المثلها هیچ اعتمادی نیست!

ماهی را هروقت از آب بگیری،

می میرد ...

 

 

 

 

 

 

نه دستانش  را آردي ميکرد... نه صدايش را نازک ...

                ازکجا به گرگ بودنش شک ميکردم ...

 

 

نقش درخت خشک را بازی میکنم . . .
نمیدانم چشم انتظار بهار باشم . . .
یا هیزم شکن    . . .

 

 

تکیه بده  . . .
اما به شانه هایی که اگه خوابت برد . . .
سرت را زمین نگذارد . . .

 

 

 

زندگی باغی است:

که با عشق باقی است.

مشغول دل باش:

نه دل مشغول.

بیش تر غصه های ما از قصه های خیالی ماست، پس اگر فرهاد باشی همه چیز شیرین است . . .

 

 


بگذار بگویند مغرورم
اما
من  دوستت دارم  هایم را
دیگر خرج کسی که لیاقتش را ندارد نمی کنم
 
 
 

 

 


چقدر متفاوتند آدمها ... 
عشق، برای یکی دلگرمی ...
و برای دیگری سرگرمی 
 
 
 
 

 


ارزان تر از آنچه فکرش را بکنم بود
اما برای من خیلی گران تمام شد 

 

 

درد هایم در آغوشی مداوا شد ...

 

و نمیدانستم وقتی ندارمش بزرگترین دردم می شود. قلبم را عصب کشی کردم دیگر نه از سردی نگاهی میلرزد، و نه از گرمی آغوشی میتپد. 

 

بیشترین دروغی که در این دنیا گفته ام این کلمه است خوبم ...

 

 

  

 

 

هر کسی برای خودش خیابانی دارد
کوچه ای
کافی شاپی ...
و شاید عطری
که بعد از سالها … خاطراتش گلویش را چنگ میزند!

 

 

 

 

عکس تو
بر عکس تو
مدام
در آغوش من است  

 

 

 

 

 

 


فرقی نمی کند ...
 
دل ببری یا دل ببازی، ...
اگر حکم، ... حکم دل نباشد، ...
دیر یا زود ... یک نفر خواهد برید 
 
 

 

 
 
چه سخت است ...
 دلتنگ قاصدک بودن در جاده ای که در آن هیچ بادی نمیوزد
 
 

 
 
 

 


جدا که شدیم ...
 هر دو به یک احساس رسیدیم تو به  "فراغت"من به "فراقت" یک حرف تفاوت که مهم نیست ...
 
 
 
 

دوام نــمی آورم سرما
ﺰمســتا امســال را ...
بایــد کوچ کنم
بــه قشــلاق آغوشت ...
 
 
 

 


انگشتانم ...                    لای ورق های دیوان حافظ می رود
دستِ دلم می لرزد... اما به خواجه می سپارم
تا امید را از دلم نگیرد
دلم میخواهد همیشه بگوید:
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور ...
 
 
 


گاهی
سرسری رد شو ...
زندگی کن ...
چرا که.. 
دقت”   ..  “دق ات” میدهد ...
 
 
 

 
 

 

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد